دلنوشتۀ مامانِ محمدامین
رسول از همان بچگی هوایم را داشت. وسط بازی ها و دعواهای کودکی، سر تقسیم خوراکی های کشف شده در کنج صندوق زن دایی زهرا، حتی وقتی دبیرستانی بودم هم نمی گذاشت هیچ کدام از پسرهای محلمان نگاهم کنند. من تک بچه بودم . تنها مونس و دردانۀ مادرم. وقتی سه ساله بودم آقاجانم در آتش سوزی فوت کرد.